پایان 8 ماهگی
دینا جونم چقدر زمان زود می گذره گلم ببین چقدر کوچولو بودی، یاد اون شبهایی که با بابا علیرضا تا صبح بیدار نگه مون می داشتی بخیر
حالا دیگه واسه خودت خانومی شدی، واقعا هیچ حسی توی دنیا قابل مقایسه با حس مادری نیست
عزیزکم 8 ماهت هم تموم شد و روز به روز زندگی من و بابا علیرضا رو با وجودت شیرین تر می کنی
دختر نازم این روزا بیشتر دوست داری بشینی و بازی کنی
وقتی توی کری یرت هستی یاد گرفتی خودت رو تاب میدی و اگه بخوای می شینی!
وقتی روی شکمت خوابیدی می چرخی
آواز خوندنت ادامه داره
وقتی چیزی رو می خوای ذوق می کنی و با دو دستت به شکمت می زنی
وقتی خیلی خوابت میاد با کوچکترین حرکت یا بازی، بلند بلند می خندی
مفهوم نازی کردن و دد رو می دونی
وقتی دستات رو گیریم می ایستی و تاتی کردن هم دوست داری
بقیه موارد هم مثل بای بای کردن و دست دسی رو در حال آموزش هستی
8 ماهگی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی